مثل روش حوزه
روشی که در حوزههای
علمیه به آن عمل میشود، روش طولی است.برخلاف دانشگاه ها که روششان روش عرضی است.
در دانشگاهها مقولات را بهطور عرضی تقسیم میکنند. شیمی، فیزیک، هندسه و معارف
اسلامی. یعنی چه؟ آیا مگر دکترای فیزیک داشتن برای یک آدم اعتباری میآورد و ارزش
اخلاقی میسازد؟ همین که آدم دکتر فیزیک شد، کفایت میکند؟ پروردگار در صحرای محشر
در مواقف حساب میگوید ایشان دکتر فیزیک است، بگذارید برود بهشت؟ این طور که نیست.
دکتر فیزیک هم برای اینکه آدم شود، باید معارف اسلام را بخواند و به دنبال علم و
تزکیه برود.دکترا گرفتن مثلاً در فیزیک که فینفسه برای آدم ارزش و اعتباری نمیآورد.
اعتبار آن بر اساس دیگری است. دکترای فیزیک یک ارزش مقدماتی و فرعی دارد، نه ارزش
اصلی، اینها را باید از هم جدا کرد، چون اگر این کار را نکنیم، اشتباه خواهیم کرد.
آنوقت فکر میکنیم اسلام برای علوم تجربی همانقدر ارزش قایل است که برای علوم
الهی. بعد که این دو تا را با هم اشتباه کردیم، سیستم دانشگاهمان اینطوری میشود
که مثلاً شیمی، فیزیک... یک معارف اسلامی هم کنار آنها میگذاریم. خود من دو نمونه
در نزدیکان سراغ دارم که نمرههای خیلی بالایی در معارف اسلامی گرفتهاند، حتی
بیست. نماز هم نمیخوانند. چنین دانشجویی به چه درد میخورد؟ تاریخ اسلام را از
بنده بهتر بلد است. مواردی را میگوید که خودم از او میپرسم. درحالیکه در حوزه
برعکس است. وقتی دانشکده الهیات را با حوزه مقایسه میکنید، متوجه میشوید که روش
اسلام چگونه است. آیا روش تقسیمبندی مقولات در اسلام عرضی است یا طولی؟ آنجا مشخص
میشود. الهیات، تقسیمبندی عرضی است. همان درسهایی را هم میخوانند که در حوزه
خوانده میشود. در حوزه، تقسیمبندی طولی است و همان درسهایی را میخوانند که در
دانشکدههای الهیات خوانده میشود. منتهی دانشجوی سال پنجم الهیات به اندازه سال
اولی حوزه هم نمیداند. عربی بلد نیست. سال پنجم است، ولی نمیتواند یک کتاب عربی
بخواند. درحالیکه در حوزه اگر کسی نتواند عربی بخواند، اصلاً بالا نمیرود. جامعالمقدمات
را میخوانند. اول مبنا را درست میکنند، بعد رشد میکنند و بالا میروند. روش
طولی است. یعنی خواندن و گرفتن واحدهای دیگر و آموختن محدودههای دیگر علوم، همه
موکول به خواندن عربی و اصلاً موکول به مسلمان بودن و تزکیه است. یعنی قبل از هر
چیز تزکیه و تربیت مطرح است، حتی قبل از تعلم. ولی در دانشگاه بر عکس است و هیچ
ارزشی برای تزکیه و تربیت و مسلمان بودن دانشجو قابل نیستند.معارف اسلامی، ارزشی
در حد فیزیک، شیمی، هندسه و این جور چیزها دارد، به خاطر این است که در دانشگاه
کسی هدایت نمیشود. غیر از اینکه مقداری از احتیاجات مقدماتی جامعه مسلمان را برطرف
کند، از نظر احتیاجاتی که به تخصصها یا به پزشکها موجود است، دانشگاه غیر از اینکه
چنین احتیاجاتی را برآورده کند، کسی را هدایت نمیکند. شما به کسانی که از دانشگاه
بیرون میآیند، نگاه کنید. ـ خود حضرت امام هم فرمودهاند ـ از اول تاریخ تأسیس
دانشگاهها در دنیا تا به حال، نگاه کنید و ببینید دانشگاهها چند نفر مسلمان بیرون
دادهاند. دانشگاه اصلاً مسلمان بیرون نمیدهد و روشش هم این نیست. هدفش هم این
نیست، دانشگاه، میخواهد چیز دیگری بیرون بدهد؛ متخصص و کاری ندارد که او مسلمان
هست یا نه، علت آن این است که ارزشها را همعرض هم میدانند. یعنی معارف اسلامی
ارزشی هم عرض فیزیک دارد. درحالیکه در حوزه این طور نیست. در حوزه اگر کسی مسلمان
نباشد، اصلاً راهش نمیدهند. اگر کسی تزکیه نکند، در حوزه اصلاً با او نمیرود و
نمیتواند مراتب را طی کند. خیلی کماند که مثل شریعتمدار. مراتب را طی میکند،
ولی هنوز تزکیه نشده است. درباره او هم حرفهایی هست. من نمیدانم از نظر علمی تا
چه حد بوده، اطلاعم در این زمینه زیاد نیست. ولی باورم نمیشود شریعتمدار از نظر
علمی مراتب بالایی داشته باشد. شیخ علی تهرانی که «اخلاق اسلامی» را مینویسد، چطور
سر از دم و دستگاه صدام درمیآورد؟ چطور میشود؟ مسلم است که او اخلاق اسلامی را
نفهمیده است، شکی نیست. نمیشود که علمش را داشته باشد و این علم آدم را به عمل
نکشاند. این رابطه علم و عمل ملازم همدیگرند. وقتی میبینید بعد از مرگتان با حضرت
پروردگار روبهرو میشوند و به خاطر اعمال دنیا زندگی جاودانی در آنجا به شما
ارایه میشود، آدم میترسد. سعی میکند اعمال صالح انجام دهد. معلوم میشود علم هم
در او نیست که این بنده نافرمان خدا سر از دم و دستگاه صدام درآمده یعنی از اول،
علمش هم ایراد داشته است.
)برگرفته از سخنرانی شهید اوینی با عنوان مخاطب هنرمند مسلمان)